تطبیق قواعد در نثر فارسی1
اهداف یادگیری:
- تطبیق قواعد آموخته شده در زبان فارسی
- ملموس شدن قواعد از طریق پیاده کردن بر روی متون کهن فارسی
در ابتدا با نثری از کلیله و دمنه آغاز می کنیم:
بررسی صرفی:
هر آینه: قید تاکید، مرکب، مختص، بی نشانه
تلخی: اسم ( مصدر )، مشتق، مفرد، عام، معرفه
اندک: صفت بیانی ساده، پسین، جامد
که: حرف ربط وابستگی ساده
شیرینی: اسم( مصدر )، مفرد، مشتق، عام، معرفه
بسیار: صفت بیانی ساده، پسین، جامد
ثمرت دهد: فعل مضارع التزامی، سوم شخص مفرد، مرکب، گذرا، معلوم، وجه التزامی
بهتر: صفت تفضیلی، جامد، ساده
که: حرف ربط وابستگی ساده
ز: حرف اضافه ی ساده
او: ضمیر منفصل شخصی، سوم شخص مفرد، ساده
زاید: فعل مضارع التزامی، سوم شخص مفرد، ساده، گذرا، معلوم، وجه التزامی
بررسی نحوی:
هر آینه: قید مختص است که در ترجمه متون عربی به زبان فارسی به کار رفته است و معادل « قد » عربی در مفهوم تاکید است.
تلخی: نهاد جمله است . صفت « تلخ » با تکواژ « ی» به اسم تبدیل شده است و از درجه ی وابسته به هسته تبدیل شده است.
اندک : وابسته « تلخی »
که شیرینی ... دهد: جمله ی وابسته یا پیرو برای نهاد است .
شیرینی: مفعول برای فعل « ثمر دادن »
بسیار : وابسته ی پسین برای شیرینی.
ثمرت دهد: فعل مرکب است، « ثمره » جزء نخست فعل و « دهد » همکرد فعل مرکب است .
بهتر: مسند برای نهاد تلخی.
که: در معنای « از» به کار رفته است، یعنی « بهتر از شیرینی اندک است ».
شیرینی اندک: متمم مسند وابسته ی « بهتر » است و نیز نهاد است برای فعل « زاید».
که ازو...: وابسته است برای وابسته ی هسته.« او» متمم. « تلخی بسیار » مفعول فعل زاید است.
آورده اند که در کوهی بلند درختی بود بزرگ، شاخ های آهخته از او جسته و برگ بسیار گرد او درآمده.
بررسی صرفی:
آورده اند: فعل ماضی نقلی، سوم شخص جمع، ساده، گذرا، معلوم، وجه خبری.
که: حرف ربط وابستگی، ساده
در: حرف اضافه ، ساده
کوهی: اسم، مفرد، جامد، نکره، عام، ذات، ساده
بود: فعل ماضی ساده، سوم شخص مفرد، ناگذر، معلوم، وجه خبری
بزرگ: صفت بیانی ساده، جامد، پسین
شاخ ها: اسم، جمع، ساده، جامد، عام، ذات، معرفه
آهخته: صفت مفعولی مشتق، پسین
از : حرف اضافه، ساده
او: ضمیر منفصل، سوم شخص مفرد
جسته: فعل ماضی بعید ( فعل « بود » حذف شده است )، سوم شخص مفرد، ناگذر، معلوم، وجه خبری
و: حرف ربط هم پایگی، ساده
برگ: اسم، مفرد، ساده، جامد، عام، معرفه، ذات
بسیار: صفت بیانی ساده، پسین
گرد: اسم مفرد، جامد، ساده، معرفه
درآمده: فعل ماضی بعید ( فعل « بود » حذف شده است )، سوم شخص مفرد، پیشوندی، ناگذر، معلوم، وجه خبری
بررسی نحوی:
آورده اند: فعل و نهاد آن « اند»
کوهی: متمم قیدی
بلند: وابسته ی پسین وصفی اسم
درختی : نهاد
بود: فعل
بزرگ: وابسته ی پسین وصفی « درخت »
شاخ ها: نهاد
آهخته: وابسته ی پسین وصفی
او: متمم
جسته : فعل
برگ: معطوف به نهاد « آهخته »
بسیار: وابسته ی پسین « برگ »
گرد: قید
او: وابسته ی اضافی
درآمده : فعل
از زمانه وفا طمع داشتن و به کرم عهد فلک امیدوار بودن هوسی است که هیچ خردمند خاطر بدان مشغول نگرداند( کلیله و دمنه )
بررسی صرفی:
از: حرف اضافه، ساده
زمانه: اسم، مفرد، مشتق، عام، ساده، معرفه
وفا: اسم مفرد، جامد، عام، ساده، معرفه
طمع داشتن: اسم ( مصدر)، مفرد، عام، مرکب، معرفه
و: حرف ربط هم پایگی، ساده
به: حرف اضافه، ساده
کرم: اسم، مفرد، ساده، معرفه، عام
عهد: اسم ، مفرد، ساده، معرفه، عام
فلک: اسم، مفرد، ساده، ذات، معرفه، عام
امیدوار بودن: اسم، مفرد، مرکب، معرفه، عام
است: فعل مضارع، سوم شخص مفرد، معلوم، گذرا به مسند، وجه خبری
که: حرف ربط وابستگی، ساده
هیچ: صفت مبهم، پیشین، ساده
خردمند: صفت جانشین اسم، مفرد، مشتق، نکره، عام
خاطر: اسم، مفرد، ساده، عام، معرفه
بدان: ضمیر اشاره، ساده
مشغول نگرداند: فعل مضارع اخباری( « می » حذف شده است ) ، سوم شخص مفرد، گذرا به متمم، معلوم، وجه خبری
بررسی نحوی:
زمانه: متمم اسم ( طمع داشتن)
وفا: مفعول مصدر یا وابسته ی اضافی برای طمع.
طمع داشتن: نهاد
کرم: متمم اسم( امیدوار بودن )
عهد: وابسته ی اضافی
فلک: وابسته ی پسین اضافی برای « عهد »
امیدوار بودن: معطوف به نهاد
هوسی: مسند
است: فعل
که...: جمله ی وابسته ی پسین برای « خردمند»
خردمند: نهاد
خاطر: مفعول
بدان: متمم
مشغول نگرداند: فعل