تبیان، دستیار زندگی
در این طرح دانش آموزان با پیاده کردن دستور زبان فارسی بر روی اشعار با آنچه تاکنون آموخته اند، بیشتر آشنا می شوند...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تطبیق قواعد در نظم فارسی 2

تطبیق قواعد در نظم فارسی 2

اهداف یادگیری:

تطبیق قواعد آموخته شده در زبان فارسی

ملموس شدن قواعد از طریق پیاده کردن بر روی اشعار معروف در ادبیات

چکیده: در این طرح دانش آموزان با پیاده کردن دستور زبان فارسی بر روی اشعار با آنچه تاکنون آموخته اند، بیشتر آشنا می شوند.

واژگان کلیدی: تطبیق قواعد، شعر فارسی

در تطبیق قواعد1 با چگونگی کاربردی کردن قواعد و پیاده کردن آن ها بر روی اشعار فارسی آشنا شدیم اکنون می خواهیم در این طرح بیش از پیش با آن آشنا شویم.

کجاست آن که چنینم به آرزو می خواست          که پایمال چنان گشته ام که او می خواست       ( مهرداد اوستا )

کجا: متمم قیدی

ست: مخفف است. فعل تام در مفهوم وجود داشتن

آن : نهاد

که ... : جمله ی وابسته ی توصیفی برای « آن » ( آن به آرزو خواهنده کجاست ؟)

چنین: قید حالت

م: ( من را ) مفعول

آرزو: متمم در مفهوم قید قصد

می خواست: فعل

پایمال: مسند. درونه ی صفت پایمال عبارت است از متمم + صفت مفعولی، یعنی آنکه با پای مالیده شده است.

چنان : قید

گشته ام : فعل و نهاد

او : نهاد

می خواست: فعل. جمله ی قبل از « می خواست » مفعول فعل « خواست » است.

بعد از خدا، خدای دل و جان من تویی             من بنده ای که بار گنه می کشم به دوش  ( مهدی سهیلی)

بعد از: حرف اضافه ی مرکب

خدا: متمم، ترکیب « بعد از خدا » متمم قیدی در مفهوم ترتیب نیز می تواند باشد.

خدای دل: نهاد، خدا در چنین ترکیباتی نوعی ترکیب تلقی می شوند مانند صاحب و اهل است که با اسم همراه می شوند و مرکب می سازند؛ مانند « اهل دل »، « خدای دل » گاهی با کسره ی اضافه همراه است و گاهی هم بدون آن می آید مانند صاحب دل.

جان: معطوف به دل.

من: وابسته ی اضافی برای « دل و جان »

تو: مسند

ی : مخفف هستی، فعل

من: نهاد

بنده ای: مسند

که...: جمله ی وابسته ی توصیفی برای مسند.

بار: مفعول

گنه: وابسته ی اضافی برای «بار»؛ اضافه ی غیرتعلقی از نوع تشبیه است.گناه به بار تشبیه شده است.

می کشم: فعل و نهاد

دوش: متمم قیدی

یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم              رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی ( حافظ )

یا رب: شبه جمله ی ندایی برای استغاثه

که : متمم، « کسی » ضمیر مبهم

بتوان گفت: فعل، مخفف « بتوان گفتن »

این: وابسته ی پیشین اشاره ای

نکته: مفعول

که...: جمله ی توضیحی برای گروه اسمی « نکته »

عالم: متمم قیدی

رخساره : مفعول برای فعل « ننمود »

کس: متمم فعل

آن: وابسته ی پیشین اشاره ای برای « شاهد »

شاهد: نهاد

هرجایی: وابسته ی برای « شاهد »، صفت

دل ها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ                  آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت ( سلمان هراتی )

دل ها: نهاد

صاف : مسند ( اگرچه دل ها صاف بود )

هراس: متمم، هسته گروه اسمی

سنگ: وابسته ی اضافی

آیینه: مسند، به نحوی معطوف به صاف است که در نقش مسندی است.

بود: فعل اسنادی

میل: جزء نخست فعل مرکب « میل نداشتن »

تماشا شدن: وابسته ی اضافی در ظاهر و در حقیقت متمم ( میل نداشتن به تماشاشدن )

نداشت: عنصر اصلی فعل و نهاد آن « دل» است.

منتظران را به لب آمد نفس                         ای زتو فریاد به فریاد رس ( مخزن الاسرار نظامی)

منتظران: وابسته ی اضافی برای « نفس»

را: فک اضافه،( نفس منتظران )

به لب آمد : عبارت فعلی، فعل در مفهوم کنایی جان دادن و مردن.

نفس: نهاد

ای : حرف ندا برای منادای محذوف « کسی که».

تو: متمم

فریاد: نهاد ( فریاد من از توست ) و نیز می توان جزء نخست فعل مرکب تلقی کرد : ای کسی که از تو فریاد دارم.

فریاد: متمم اجباری فعل

رس: فعل و نهاد


مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: فاطمه شیرزاده - تنظیم: یگانه داودی