تبیان، دستیار زندگی
در این طرح دانش آموزان با پیاده کردن دستور زبان فارسی بر روی اشعار با آن چه تاکنون آموخته اند، بیشتر آشنا می شوند...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

اهداف یادگیری:

  • تطبیق قواعد آموخته شده در زبان فارسی
  • ملموس شدن قواعد از طریق پیاده کردن بر روی اشعار معروف در ادبیات

در طرح های گذشته با قواعد و دستور زبان بسیاری آشنا شده ایم، حال می خواهیم این قواعد را بر روی متون فارسی پیاده کنیم.

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

عجب دارم از آن کس کو نه محمودی بود زیرا

که محمود آن کسی باشد که از محمودیان باشد.  (سنایی)

عجب داشتن: فعل مرکب گذرا به متمم اجباری.

آن کس: متمم اجباری ( آن: وابسته ی اشاره ی پیشین، کس: هسته ی گروه اسمی )

ی: در آن کس حذف شده است. این « یاء » معروف به « یاء تحدید » است. پس از آن جمله ی وابسته با حرف ربط وابستگی «که» می آید.

کو : مخفف «که او». که : ربط وابستگی. او: نهاد.

او نه محمودی بود: جمله ی وابسته ی مؤول به صفت به عنوان وابسته به « آن کس ».

نه : قید نفی، تقدم آن در صدر جمله افاده ی تاکید نفی می کند. در زبان معیار نیز چنین کاربردی دیده می شود؛ مانند : نه این است. گوینده می توانست بگوید: این نیست، اما تقدم آن به صورت مستقل به تاکید در نفی دلالت دارد.

بود : فعل ربطی یا ناقص. از آن جهت که تمام زمان ها را ندارد ناقص می نامند و به جهت ربط مسند به نهاد « ربطی » خوانده می شود.

زیرا که: حرف وابستگی مرکب با معنی تعلیل. جمله ی پس از « زیرا که » وابسته یا پیرو است.

محمود: نهاد

آن کس: مسند برای نهاد

باشد: فعل ربطی

که: در جمله ی آخر مصراع دوم : حرف ربط وابستگی است این جمله را وابسته ی جمله ی وابسته ی قبلی کرده است.

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند( حافظ )

آنان: گروه اسمی « ضمیر »، نهاد جمله ی نخست و نیز جمله های وابسته.

که: حرف ربط وابستگی از نوع وصفی.

خاک: مفعول

به نظر: متمم اختیاری، حرف « به » در مفهوم وسیله و ابزار به کار رفته است.

کیمیا: مسند، برخی این نقش را متمم و متمم مفعول نیز گفته اند، برخی نیز آن را به عنوان تمییز یاد کرده اند.

کنند: فعل، از افعالی است که علاوه بر مفعول، مسند نیز می طلبد تا معنای آن کامل شود. « کردن » به معنی تبدیل نمودن است.

آیا: پرسش واژه ی قیدی

بود: فعل مضارع در معنای « ممکن است » یا « می شود »؛ با تلفیق « آیا » در مفهوم آرزو و تمنی است.

که : حرف ربط وابستگی. جمله ی بعد از آن وابسته ی جمله ی قبل از آن است. جمله ی وابسته، موول به مصدر می شود و در نقش نهادی است: « گوشه ی چشم کردن ممکن است »: اصل: آیا بود که خاک به نظر کیمیا کنندگان گوشه ی چشمی به ما کنند؟

گوشه ی چشم کنند: فعل مرکب ( گوشه ی چشم بر کسی کردن = نگریستن )

به ما : متمم اجباری فعل

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

بی خود از شعشعه ی پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند ( حافظ )

بی خود: صفت مشتق، جزء نخست فعل مرکب، بی خود کردن.

شعشعه: متمم اختیاری برای صفت « بی خودی » مانند « بی خبر از دنیا »

پرتو: وابسته ی اضافی برای شعشعه

ذات: وابسته ی اضافی برای پرتو

مـ ( من ) : مفعول

کردند: همکرد فعل مرکب ( بی خود کردن )؛ از افعالی است که کاربردهای چندگانه دارد، گاهی به صورت همکرد فعل مرکب و نیز در مفهوم انجام دادن و گاهی هم به صورت فعل ناقص به کار می رود؛ در چنین موردی علاوه بر پذیرش مفعول، مسند یا متمم نیز می طلبد تا مفهوم آن کامل شود همانند « مس را طلا کرد ».

باده : مفعول

جام: متمم اختیاری

تجلی: وابسته ی پسین، مضاف الیه

صفات: وابسته ی پسین، مضاف الیه

مـ : متمم اجباری فعل به معنی « برای من » یا « به من »

دادند: فعل، گذرابه مفعول و متمم.

تطبیق قواعد در نظم فارسی 1

نکو سیرتی بی تکلف برون

به از نیک نامی خراب اندرون ( سعدی)

نکو سیرتی: نهاد( نکوسیرت جانشین اسم است )

بی تکلف برون: وابسته ی وصفی « نکو سیرت » است، یعنی نکوسیرتی که بی تکلف برون باشد، در ژرف ساخت این ترکیب « بی تکلف » وابسته ی « برون » است.

به: مسند است برای نهاد

نیک نامی: متمم، صفت یا مسند است

خراب اندرون: وابسته ی وصفی برای نیک نام است. در ژرف ساخت مسند نیز می تواند باشد؛ یعنی نیک نامی که خراب اندرون است.

« خراب اندرون » ترکیب وصفی است یعنی کسی که اندرونش خراب است. چنان که گفته شد در نقش مسندی است؛ بی تکلف برون نیز همانند خراب اندرون است یعنی کسی که برونش بی تکلف است.

نکته ی دیگر در این ترکیب این است که نهاد آن درون مرکز است که درون و برون است.


مرکز یادگیری سایت تبیان

تهیه: فاطمه شیرزاده - تنظیم: یگانه داودی